4)
موجود زنده ای به نام فرهنگ
تعریف فرهنگ
فرهنگ آن
چیزی است که مردم با آن زندگی میکنند. فرهنگ ازآنِ مردم است؛ تایلور فرهنگ را مجموعه پیچیدهای از دانشها، باورها، هنرها، قوانین،
اخلاقیات، عادات و هرچه که فرد به عنوان عضوی از جامعه از جامعه خویش فرامیگیرد تعریف
میکند. نکته برجسته این تعریف یادگیری از جامعه است. در این نگاه فرهنگ زیرساخت
تمام تقسیم بندی های اجتماعیست، اقتصاد، سیاست، ورزش همه و همه اینها محصول فرهنگ
است. مارکس می گفت اقتصاد زیربناست و سایر دسته بندی های اجتماعی روبنا ادبیات
آکادمیک فضای فرهنگی به ما می گوید که فرهنگ زیربناست و سایر وجوه اجتماعی همه به
نوعی روبنا هستند.
لغت نامه
معین واژه «فرهنگ» را مرکب از دو واژه«فر» و «هنگ» به معنای ادب، تربیت، دانش، علم،
معرفت و آداب و رسوم تعریف کردهاست.
در جای
دیگری گفته شده است فرهنگ از دو جزء «فره» به معنای پیش و فرا؛ و «هنگ» به معنای
کشیدن و راندن، ساخته شدهاست. در نتیجه «فرهنگ» به معنای پیشکشیدن و فراکشیدن
است. به همین سبب است که در فارسیزبانان فرهنگ را سبب پیشرفت میدانند.
اقسام فرهنگ
کامپیوتر را روشن می کنیم که با یک سرچ ساده
اطلاعاتی در این زمینه کسب کنیم. وقتی که شروع به گشتن می کنیم. برای اینکه شاید
حوصله خواندن تقسیم بندی های علمی را نداشته باشیم سری به سرویس بندی خبرگزاری ها
می زنیم. یکی از جاهایی که می شود تقسیم بندی از فرهنگ را بدست آورد این است که
خبرگزاری های داخلی ما چگونه سرویس های خبر ی خود را دسته بندی کرده اند. 80درصد
جریان گردش خبر در داخل کشور با چهار خبرگزاری اصلی است یعنی فارس، مهر، ایرنا و
ایسنا. علاوه بر این چهارخبرگزاری چند خبرگزاری مهم دیگر هم با هم بررسی می کنیم.
فارس: در این
تقسیم بندی ها یک تقسیم بندی کلی وجود دارد که معمولا به اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی
سیاسی و.....تقسیم می شود یک تقسیم بندی دیگر درون سرویس فرهنگی است که ما آن را
در نظر میگیریم. خبرگزاری فارس فرهنگ با به راهبر و فرهنگ، سینما، تئاتر، موسیقی
وهنرهای تجسمی، کتاب و ادبیات و سایر مواردی که می بینید تقسیم کرده است.
دیدن این
تقسیم بندی ها به ما اثبات می کند، میزان تفاوت دیدگاه حتی در ابتدایی ترین مسئله در حوزه فرهنگ یعنی انواع، اقسام و اجزاء فرهنگ خارج از حد تصور
است. سراغ نقاط مشترک تقسیم بندی می رویم. نقاط مشترک آنها این بود که تقریبا همه
قبول دارند که موسیقی، تئاتر، ادبیات، رسانه در مقوله فرهنگ است. اما ایسنا ومهر
اساسا قسمت فرهنگ را از هنر جدا کرده اند. این کار می تواند به دلیل توجه ویژه یک
خبرگزاری به بخش هنر یا خبرهای هنری باشد شاید هم این تفکیک تصادفی بوده. تقسیم
بندی مهر به مراتب تخصصی تر است در مقوله فرهنگ نسبت به سایر خبرگزاری ها. این
بررسی های تشدد را به ما نشان می دهد و تاحدودی درباره تقسیم بندی، اجزاء و انواع
مقوله های فرهنگی به ما ذهنیت می دهد. باید دید بررسی های علمی دقیق در این حوزه
به ما چه می گوید.
تقسیم بندی علمی فرهنگ
در دسته
بندی های علمی فرهنگ مادریست که نام بچه هایش را اینگونه انتخاب کرده است.
·
علم و
دانش
·
ایدئولوژی
و مذهب
·
ارزش
·
اخلاق
·
قانون
·
عرف و عادتها
·
میراث
فرهنگی
·
زبان و
ادبیات
·
هنر
فرزند
ارشد فرهنگ که نامش علم و دانش است جایگاه خاصی میان برادران خود دارد. همه
برادران درمواقع لازم چیزهایی از او قرض می گیرند و به نوعی به برادر بزرگتر
وابسته اند. در نقطه مقابل علم و دانش هنر قرار دارد. هنر ته تغاری مادر است. عرف
است که بچه های آخر خانواده ویژگی های خاصی
دارد. فروزند آخر وابستگی زیادی به مادرها دارند. پدران و به خصوص مادرها به
فرزندان آخرشان توجه خاصی دارند. امکانات بیشتری برایش فراهم می کنند.
لوس بودن، نیاز بیشتر به توجه، تحت تاثیرقرار
دادن سایر اعضای خانواده، فرزند مادر بودن(بچه ننه)، خرابکاری کردن، استعاداد فوق
العاده و بعضا حیرت انگیز، توانایی های باالقوه بسیار، نگاه متفاوت به دلیل تفاوت
سنی و داشتن خلاقیت به دلیل همین متفاوت بودن نگاه، درچشم بودن و همیشه نزدیک به
پدر و مادر بودن. اینها همه از ویژگی های فرزندان ته تغاری است. هنر هم در خانواده
ای که مادرش فرهنگ است وضعیت مشابهی دارد. مثلا این همه موزه در کشور داریم که به
آنها رسیدگی نمی شود. از آثار باستانیمان که در دنیا بی نظیر است مراقبت چندانی
صورت نمی پذیرد. خیلی از این آثار باستانی به دلیل همین عدم رسیدگی رو به نابودی
می رود
کدام از
این قسمت ها خود زیرشاخه هایی دارد. مثلا تئاتر، موسیقی، سینما جزء زیرشاخه های
هنر است. اگر ذهنتان روی این مسئله حساس شده که ،آیا تئاتر و سینما با ارزش، اخلاق
و ایدئولوژی رابطه ای دارد یا نه دقیقا مسیر درستی را طی کرده اید. تک تک اجزاء یک
شاخه فرهنگی با تک تک سر شاخه ها و حتی تک تک زیرشاخه های آنها با هم در ارتباط
است. ما دو نوع رابطه داریم.
پویایی
فرهنگ را در این نمودار میتوانید مشاهده کنید. تمام اجزا فرهنگ با هم در ارتباطتند. قاون و
عادتها روی زبان و ادبیات تاثیر مستقیم و غیر مستقیم دارد. رابطه ایدئولوژی و مذهب
با علم و دانش نیز همینطور است. پس هم در ساخت فرهنگ و تلاش برای انجام یک کار
فرهنگی و هم برای قضاوت پدیده های فرهنگی مثلا توقیف یک نشریه یا روزنامه باید به
صورت مستقیم یا غیر مستقیم همه ابعاد فرهنگ را در نظر گرفت.
معمولا
پدیده ها با هم دو نوع رابطه دارند.
1) رابطه عرضی
2)
رابطه
طولی
رابطه
عرضی می شود ارتباط معاونین یک اداره باهم و رابطه طولی میشود ارتباط هر کدام از
آنها با رئیس. طبیعتا در رابطه های طولی این رئیس است که قدرت اثرگذاری بیشتر دارد
نه یک معاون. اما در روابط عرض قدرت معاونین با هم تقریبا برابر است.
در تقسیم
بندی های فرهنگی هم این قاعده وجود دارد و هم ندارد. گاهی یک عنصر جزئی در فرهنگ
که در حالت معمولی با یک پدیده دیگر ارتباط طولی دارد چنان بر آن تاثیر می گذارد
که به کلی جنس این نابرابری ارتباطی را به هم می ریزد. همه اجزا و عناصر فرهنگی با
هم در عین اینکه رابطه طولی دارند نسبت عرضی هم دارند به این معنا که تک تک عناصر
و اقسام فرهنگ روی هم تاثیر گذاشته و از هم تاثیر می پذیرند. اصلا یکی از خاصیت
های مسائل فرهنگی این است که این نگاه از بالا به پایین را به چالش می کشد.
در ارتباطات گفته می شود امکان ندارد که شما روی
یک نفر تاثیر بگذارید و از آن فرد اثر نپذیرید. جنس یک رابطه موفق جاده دو طرفه
است. رابطه اقسام فرهنگی هم با هم همینطور است. موسیقی، تئاتر وسینما قطعا یک بعد
فنی و حرفه ای دارند. بعدی که در آن کسی به اخلاق نمی پردازد. حرفی از ایدئولوژی
نیست. اما بخش عمده این هنرها خلاقیت است. در فضای خلاقیت اساسا خنثی بودن بی معنی
است. زمانی که یک هنرمند یک اثر را خلق می کند عصاره وجودی خودش، دیدگاهش،
ادبیاتش، ارزشها و باورهایش، اخلاق و ایدئولوژی اش همه و همه در آن اثر وجود دارد.
همه
اینها در ظرفی به نام سینما، تئاتر، موسیقی و...ریخته می شود. برای همین هم هست که
می گویند فضای فرهنگی یک فضای پویا است. پویا به این معنا که توقف در آن جایی
ندارد. مثل یک رودخانه که آب در آن دائما در حال حرکت است. فرهنگ هم این گونه است.
اصلا برای همین است که سنجش فرهنگ و امور فرهنگی سخت می شود. این ویژگی در کنار
کوه یخ بودن و محو بودن پدیدهای فرهنگی
باعث سختی در سنجش فرهنگ شده است. برای اینکه بتوانیم فضای فرهنگی را به خوبی لمس
کنیم باید در اتمسفر فرهنگ باشیم. هوای فرهنگ را نفس بکشید. با اهل فرهنگ بنشینید
و بلند شوید. و به عبارتی دنیا را از دریچه ذهنی آنها ببینید. آمارهای کمی هیچگاه
گویای وضعیت فرهنگی نیست. بازیگرها یک حرفی دارند می گویند برای اینکه بتوانی یک
تقش را برای مخاطب واقعی بازی کنی باید حس بگیری. اینجا هم برای انجام یک کار
فرهنگی اثر گذار باید ابتدار حس آن کار فرهنگی را گرفت.
تقسیم بندی دوم
در یک تقسیم
بندی دیگر فرهنگ را به دو فرهنگ مادی و معنوی تقسیم می کنند. فرهنگ مادی فرهنگی است
قابل اندازه گیری، قابل قیاس و قابل ارزیابی. این فرهنگ جنبه کمی دارد. فرهنگ مادی
شامل تمامی ابداعات، اختراعات و اکتشافاتی است که از نسل های گذشته به ارث رسیده و
نسل کنونی بر توسعه ی آن ها افزوده است. (در ادامه می گوییم که آیا این تقسیم بندی
درست است یا نه..)
فرهنگ معنوی
یا غیر مادی، جنبه های کیفی زندگی بشر را شامل می شود. به آسانی قابل اندازه گیری و
قابل مقایسه نیست. اعتقادات، نظام خویشاوندی، آداب، ارزشهای اخلاقی، زبان، هنر، ادبیات
و ... که هویت یک جامعه را تشکیل می دهند از جنبه های غیر مادی آن جامعه است. این نوع
فرهنگ بر خلاف فرهنگ مادی به آسانی قابل انتقال نیست.
اینجا هم
ما آن مسئله پویایی را داریم یعنی این دو گونه ی فرهنگ بر هم اثرگذار هستند. اعتقادات
و روش زندگی انسان ها می تواند برای به وجود آوردن مشخصه هایی در فرهنگ مادی، ایجاد
انگیزه کند یا بالعکس، ورود یک نوآوری و تولید جدید به یک جامعه می تواند فرهنگ مربوط
به این عنصر فرهنگ مادی جدید را هم وارد جامعه کند.
زمانی که
شما از سطح فرهنگی یک شخص صحبت می کنید این سطح فرهنگی به عوامل زیادی بستگی
دارد. و این بستگی داشتن و مخلوط شدن
مخلوط شدن دو شیئ جامد نیست. اگر یک قطره خون در یک لیوان آب زلال بریزد رنگ کل
لیوان عوض می شود. ترکیبات فرهنگی عموما منجر به قلب شدن کل یک ماهیت می شوند نه
یک بخش از آن شاید شکل زیر تا حدی مسئله پویایی در فرهنگ و ارتباط دو طرفه یا رفت
و برگشت طبیعی در فرهنگ را شرح دهد.
تفاوت فرهنگ با تمدن و هنر
بعضی
فرهنگ را مساوی تمدن می دانند. بعدی معتقدند فرهنگ همان هنر است. معمولا در خیلی
از تقسیم بندی های رایج هم فرهنگ و هنر و فرهنگ و تمدن با هم می آیند. اما واقعا مرز
میان فرهنگ و تمدن کجاست؟
انسان از چوب کشتی میسازد یا از معدن فلز استخراج
میکند و آن را برای ساختن ابزار به کار میبرد؛ این تمدن است. اما در عین حال قدمی
از این فراتر مینهد؛ یعنی میکوشد تا این کشتی را به سبکی خاص و طرزی زیبا بسازد.
یا چیزی که از این فلز پدید میآورد، شکل هنری داشته باشد؛ این فرهنگ است. معماری،
از نظر آنکه زیبایی و ظرافت تخیلی دارد، جزء فرهنگ به شمار میرود، ولی از آنجا که
اطمینانبخش و محکمکنندة سرپناه میشود و به آسایش زندگی کمک میکند، در قلمرو تمدن
است. قانون، تمدن است در آنجا که نظم اجتماعی را موجب گردد و فرهنگ است در آنجا که
واجد باریکبینی هنری و آموختههای انسانی است.
اگر قومی
از میزان نسبتاً بالایی از رشد تولیدات صنعتی و مظاهر شهری بهرهمند باشد، ولی از نظر
اخلاق اجتماعی و فردی و مناسبات انسانی ، در حد ابتدایی قرار داشته باشد، به آن قوم
نسبتِ "بافرهنگ" داده نمیشود، در حالی که کلمة "متمدن" در اینجا
صادق است.
با همه پیوستگی
فرهنگ و تمدن، دو تفاوت در میان آنها وجود دارد:
نخست آنکه تمدن بیشتر جنبة عملی و عینی دارد،
و فرهنگ بیشتر جنبة ذهنی و معنوی دارد؛ به گونهای که هنر، فلسفه، حکمت، ادبیات
و اعتقادات در قلمرو فرهنگ هستند، پس ما اینجا تکلیف هنر هم مشخص کردیم، هنر از
اجزای فرهنگ است. علت اینکه معمولا فرهنگ و هنر را با هم بکار می برند این است
که عموما جلوه ظاهری فرهنگ هنر است و شاید نماد اصلی تجلی فرهنگ های مختلف
هنرمندان باشند. تمدن بیشتر ناظر به رفع
حوایج مادی انسان در اجتماع است.
دوم آنکه
تمدن بیشتر جنبة اجتماعی دارد و فرهنگ بیشتر جنبة فردی. تمدن تأمینکننده پیشرفت
انسان در هیأت اجتماع است؛ فرهنگ گذشته از این جنبه میتواند ناظر به تکامل فردی انسان
باشد.
فرهنگ به
فهمیدن، دریافتن، اندیشیدن، ژرفبینی و آگاهی به امور ربط پیدا میکند و دیررس، دیریاب،
روینده، عمیق و پایدار است. ولی تمدن به امور سطحی و زودگذر و آنی زندگی وابسته است
و بیشتر جنبة اکتسابی و تقلیدی دارد؛ زودرس، زودیاب و معمولاً پایدار و تغییرپذیر است.
کلمه تمدن از کلمه لاتینی شهرنشین بودن یا شهروندان مشتق میشود. کلمه متمدن شدن اساسا
به معنی شهرنشین بودن است.
با توجه
به این دو ویژگی متمایز کننده فرهنگ از تمدن می خواهیم یک تعریف از تمدن ارائه
دهیم. تمدن یعنی سبک زندگی مجموعهای از انسانها که در یک دوره تاریخی در یک منطقه
جغرافیایی زندگی میکردند و دارای اهداف مشترکی بودند و دستاوردهای خاصی داشتند.
پس فرهنگ
مثل اکسیژن جاری است جنبه های پنهان زیادی دارد. اما شاید نمود ظاهریش تمدن باشد. زمانی
که در ترافیک خیابان گیر کرده اید و از گرمای هوا شیشه را پایین می دهید و ماشین
بقلی آب دهانش را در فاصله نزدیک به شما به بیرون پرتاب می کند، شما بلافاصله شیشه
ماشین را بالا کشیده، کولر روشن می کنید. به همسرتان زل می زنید و می گویید عجب
آدم بی فرهنگی بود. همسرتان که اینبار استثنا حوصله بحث کردن اول صبح را دارد و
رشته کارشناسی اش مطالعات فرهنگی بوده است می گوید: بی فرهنگ نداریم، این آدم بد
فرهنگ هست. حق با همسرتان است. آن مرد فرهنگش غلط است اما فرهنگ دارد، مشکل او این
است که متمدن نیست. آداب شهرنشینی را نمی داند.