5)
یک سینما، یک دنیا مشکل
حالا به سراغ مسئله اول مقاله می رویم یعنی تحلیل گاردین از فجر و مشکلات سینمای ایران، اولین نکته این است که سینمای ایران ازنظر فرهنگی در قسمت هنر قرار می گیرد. درباره هنر به مواردی اشاره کردیم. گفته شد هنر حساسیت های خاصی نسبت به ادبیات، زبان ، علم و دانش و حتی مذهب دارد، بیشتر مورد توجه است. مشکلاتش بیشتر از سایر قسمت ها بیان می شود و به نوعی ویترین فرهنگی یک کشور است. حالا در خود هنر هم اقسام زیادی بود، که سینما تنها یکی از آنهاست. همان حالتی را که هنر نسبت به فرهنگ دارد سینما و موسیقی نسبت به هنر دارند. یعنی زمانی که یک نفر موسیقیدان را در کنار یک دکترای ادبیات بگذارید و بعد در عرف جامعه بگویید کدام یک فرهنگی ترند 90 درصد مردم آن فرد موسیقیدان را انتخاب می کنند در حالی که یک ادیب سالهای متمادی درس می خواند و با قله های فرهنگی کشور آشنا می شود. اما همینکه یک جوان گیتار در دستش بگیرد و کمی هم بتواند بنوازد، در نگاه جامعه او یک هنرمند و اهل فرهنگ است، حتی بیشتر از آن ادیب شست، هفتاد ساله. یک سینماگر با اولین فیلمی که اکران می شود هنرمند شده است. البته این نگاه در میان اصحاب هنر وجود ندارد. موسیقیدانان و سینماگران برجسته عیار سنجی می کنند. اما در میان مردم ماجرا طور دیگریست.
پس این طبیعیست که مهمترین رویداد فرهنگی ایران در جامعه از نظر خیلی ها جشنواره فیلم فجر باشد یعنی یک شاخه از فرهنگ که نه، یک شاخه از هنر به نام سینما. یکی از دلایل این مسئله هم آن است که سینما به نوعی سایر هنرها را هم درخود دارد موسیقی در سینما است. البته موسیقی مطلوب در فیلم موسیقی است که به گونه ای به خورد فیلم رفته باشد که شنیده نشود.
با توجه به همه این حرفها می توانیم بگوییم که اولا تحلیل گاردین از روی سیاه نمایی نبوده است و با صداقت نظرش را گفته است. چرا که مضامین بیشتر فیلم های جشنواره فجر امسال همین هایی بود که در آن گزارش آمده است. نه فقط امسال که ما سالهای قبل نیز شاهد چنین موضوعاتی بودیم. خیانت چند سال است که موضوع اول جشنواره فجر است. دو دلیلی که برای این مسئله هم آورده دلایل اشتباهی نیست. کمبود بودجه وفیلم نساختن افراد کار بلد سینما از دلایل مهم است اما مهم تر از آن هم وجود دارد. مهم تر از آن این است که این جشنواره سینمایی اساسا هیچ ربطی به فجر انقلاب اسلامی ندارد. پدیده های فرهنگی در جشنواره فجر که همان فیلمها هستند دوگانگی و تضاد را فریاد می زنند، اما نه آنقدر که بعضی تصور می کنند، این تضاد تا حدی ریشه در همان تکثر فرهنگی و تکثر نظر دارد. اما در جشنواره فجر ما این تکثر متعادل که لازمه فضای فرهنگیست درنیامده است و حتی به سمت تک قطبی شدن و بیگانگی از فضای سیاسی و اجتماعی می رود. طلاق، سقط جنین، خیانت، تجمل گرایی همه مسائل یک زندگی و جامعه مدرن است. که البته حضور این مضامین در هرجشنواره ای که قرار است از جامعه ایران حرف بزند از جمله جشنواره فجر ضروری است. چرا که تمام اینها جزئی از جامعه ماست. از طرفی همه جامعه ما هم فق اینها نیست. جشنواره ای که کلش را صرفا همین مضامین دربربگیرد چگونه می خواهد از زبان زندگی همه مردم ایران حرف بزند. یک زمانی نقدی در سینما مطرح میشد که می گفتند سینمای ایران فقط برای مردم شمال تهران است. بعضی فکر کردند همین که در فیلم هایشان شهرستانها را نمایش دهند کفایت می کند. کمتر به روح این حرف توجهی میشد. درست است که جامعه ایران به سمت مدرن شدن در حال حرکت است. اما تقابل بین سنت و مدرنیته هنوز در فضای فرهنگی و حتی سیاسی ما وجود دارد.
واقعیت این است که سنت ، مضامین و زندگی های سنتی هنوز هم جزئی از جامعه و فرهنگ ایرانی هستند. سنت در جامعه ایران زنده است. نفس می کشد و باید به همان میزانی که در جامعه وجود دارد به آن بها داده شود باید به همان میزان فیلمهایی در جشنواره فجر زندگی سنتی مردم را نمایندگی کنند. یکی از کمبود های جشنواره فجر نداشتن مضامینی بود که بتواند سنت را به زبان سینما بیان کند. چه بسا یکی از اصلی ترین دلایل اقبال فیلم یه حبه قند میر کریمی در سال قبل این بود که توانست تا حدی این بار را بر دوش بکشد. نوستالوژی های سنتی هنوز هم می تواند اصلی ترین برگ برنده یک فیلم نامه نویس ایرانی باشد. واقعیت این است که هر چه جلوتر می رویم این نیاز بیشتر احساس می شود.
مشکل دیگر ما اما فیلم های مدرن ماست. برخلاف کششی که در فیلم نامه هایی با مضامین سنتی وجود دارد فیلمنامه هایی که موضوعاتی مدرن دارند و مسائل یک زندگی مدرن را نمایندگی می کنند، بعضا از واقعیت های موجود به دور هستند. البته باید گفت که این حرف درباه همه این فیلمها صدق نمی کند. به نظر می رسد فیلم هایی که درباره زندگی های مدرن است با وجود سرعت حرکت جامعه به این سمت هنوز آن پختگی لازم را ندارند. چه از نظر فیلمنامه که بعضی آن را اساسی ترین مشکل سینمای ایران می دانند، چه از نظر فیلمبرداری و چه از نگاه کارگردانی.
از نگاه ساختاری که گاردین به کمبود بودجه اشاره کرده بود، مشکل سینمای ایران کمبود بودجه نیست. بلکه وابستگی به بودجه دولتیست. این وابستگی به بودجه دولتی است که باعث میشود کارگردانان ما سفارشی ساز شوند. بودجه دولتی پایه های فضای هنری را متزلزل می کند. نکته این است که بودجه دولتی هیچگاه تنها نمی آید. بودجه دولتی با خود سفارشات دارد. این را بکن آن را نکن دارد. تهیه کننده ها در حالت طبیعی در سینما همه کاره هستند. حال فکر کنید این همه کاره خود سیاستگذار هم باشد. خودش انتخاب کند. خودش جشنواره برگزار کند وخودش هم جایزه دهد. هنر هنرمند در چنین فضایی نابود می شود.
عدم درک متقابل عامل جدایی سینما و فرهنگ از انقلاب
مسئله دیگر همانطور که گفته شد این است که جشنواره فجر فقط نامش جشنواره فجر انقلاب اسلامی است و درحقیقت هیچ ربطی به فجر انقلاب اسلامی ندارد. حدود 30وچند سال پیش یک تغییر اساسی در جامعه، سیاست و فرهنگ ایران اتفاق افتاد. اقتضای این تغییر در نهاد سیاست تغییر در سایر نهادهای اجتماعی بود. سایر نهادها از جمله فرهنگ بعد از گذشت 30وچند سال هنوز نتوانستند خود را با این تغییر تطبیق دهند که هیچ به عاملی بر ضد این تغییر مبدل شده اند. طبیعی است نهاد فرهنگ روی مردم تاثیر گذار است. جالبتر آنکه سیاستمداران ما نیز اقبال چندانی به هنرمندان نشان نداده اند. این اقبالی که می گویم کمی بیشتر از لبخند زدن ها و شرکت در ختم هنرمندان و دادن پیام های سیاسی است. در همه جای دنیا حدی از تفاهم میان سیاستمداران و اهل فرهنگ وجود دارد. به عبارتی زمانی که می خواهد تغییر اجتماعی یا انقلابی رخ دهد این نخبگان فرهنگ هستند که حرکت را شکل می دهند. جریان از روشنفکران شروع می شود اما روشنفکران بدون حمایت اهل فرهنگ در به حرکت درآوردن توده مردم توفیق چندانی ندارند.پس انقلاب تعدادی هنرمند دارد که عقایدش را، افکارش را جلو ببرد. حدود 30وچند سال پیش یک تغییر اساسی در جامعه، سیاست و فرهنگ ایران اتفاق افتاد. ابتدای انقلاب 1979هنرمندان فضای فکری متفاوتی داشتند. ما هنرمند انقلابی کم نداشتیم اما ایدئولوژی انقلاب یک ایدئولوژی حد اکثری با شعار های حد اقلی بود. برای همین هنرمندان نیز ذهنیت چندانی از آینده سیاسی کشور نداشتند. نمیدانستند قرار است چه رخ دهد و در توده سازی مردم توفیق چندانی نداشتند. دغدغه شان چیز دیگری بود برای همین اینبار روحانیون آن زمان هنرمندانه کار روشنفکران و هنرمندان را با هم انجام دادند. روشنفکرانمان هم روشنفکران دینی بودند. روحانیون آن موقع چند ویژگی داشتند. از مردم بودند، در مردم بودند، با مردم بودند و برای مردم بودند. یعنی نقطه مقابل بعضی از روحانیون فعلی بودند. این تغییر اجتماعی در حالی بود که جامعه از نظر اقتصادی رو به رشد بود. رسانه دولت پهلوی جزء قدرتمندترین رسانه های منطقه بود. از نظر تسلیهات نظامی ایران در منطقه حرف اول را می زد. جامعه به سمت مدرن شدن و زندگی شهری در حرکت بود. در مجموع لغت توسعه واژه ای بود که جامعه ایران به سمت آن حرکت می کرد. اینجا به این مسئله کاری نداریم که آیا این توسعه وابسته بود، یا درونزا. آیا مبتنی بر ظرفیت های داخلی بود یا از خارج تامین می شد. مسئولین سیاسی ما در اداره امور کشور تا چه میزان استقلال رای و نظر داشتند. فقط توصیفی از شرایط جامعه ایران در 1979ارائه کرده ایم. با توجه به اینکه بررسی های علمی می گفت علت تقریبا تمام انقلاب های قرن مسئله سیاسی بوده است پس چرا در ایران انقلاب شد. بعد از بررسی به این نتیجه رسیدند که ریشه انقلاب ایران مسئله فرهنگ بود. شعارهای مردم در روزهای انقلاب اسلامی عمدتا فرهنگی بوده است اما این چه انقلاب فرهنگی بوده است که نتوانسته ابزارهای فرهنگی برای خود داشته باشد؟ یک انقلابی که به قول دانشمندان جنسش فرهنگیست، باید راحت تر بتواند ابزارها و تریبون های فرهنگی برای خودش دست و پا کند. انقلاب 1979یک انقلاب حداکثری، آرمانگرایانه، فرهنگی ، به معنای واقعی کلمه مردمی و توده گرا بوده است. احتمالا تعابیری چون انقلاب مستضعفین یا انقلاب پابرهنگان را زیاد شنیده اید. اما امروز طبقه متوسط شهری در ایران چاق تر از هر طبقه ای است. انقلاب اسلامی تا حدی غلبه سنت بر مدرنیته بود. جامعه امروز ایران به سمت مدرن شدن در حال حرکت است. درست است که ارزشهای سنتی هنوز در عمق باورهای فرهنگی مردم ما ریشه دارند اما گسترش شهرنشینی و فرهنگ مدرن در جامعه ایران 1394یک واقعیت اجتماعی است. خیلی طول کشیده است تا پدیده های جدید فرهنگی از جمله سینما، موسیقی و تئاتر در میان برخی از نهادهای فرهنگی ما در یک بازتعریف مبنایی خودش را با دین تطبیق دهد. اتفاقی که هنوز هم تا رسیدن به آن فاصله زیادی داریم اما تا حدی به این سمت حرکت کردیم. نشانه هایش هم در فیلمی مثل مختار نامه، محمد (ص)، ملک سلیمان و حتی یه حبه قند، آژانس شیشه ای، محیا، خیلی دور خیلی نزدیک و....مشهود است. اما هنوز هم فاصله زیادی بین نهاد سیاست و نهاد فرهنگ وجود دارد. این دو نهاد حتی خیلی جاها قابلیت تکلم با هم را ندارند. آنها اصلا زبان هم را نمی فهمند و حقیقت آن است که از هیچ کدام از آنها هم نمی شود ایراد گرفت. هنرمند اقتضای وجودیش را در هنرش می آورد. سیاستمدار ما باید هنرمند را بفهمد وهنرمند برای اینکه حرف مردم را بزند باید نیم نگاهی به سیاست داشته باشد.
با این وجود مشکل دیگر سینمای ما سیاست زدگی در هنر است. اما این بار نه از طرف سیاستمداران، گویا سینماگران ما هم بدشان نمی آید از نگاه سیاست هنر را تفسیر کنند. متاسفانه هنر مثل بچه ای که در دعوای پدر و مادرش از بین می رود در سینمای ما رو به زوال است.
فرض کنید برای تحویل سال می خواهید به یکی از شهرهای شمالی کشور سفر کنید. متناسب با مسیر دقیقتان جاده مورد نظر را انتخاب می کنید. کسی که بخواهده به شرق استان مازندران برود باید از جاده فیروزکوه یا هراز برود. جاده چالوس زیباست اما اگر مقصد شما آمل یا بابل باشد و از چالوس یا جاده رشت بروید، چند ساعت راه خود را دور کرده اید. ما معمولا در کارهای فرهنگی برای رسیدن به آمل از چالوس می رویم. یعنی هدفمان را با مسیری که می خواهیم در آن قدم بگذاریم نمی سنجیم. و جالب این است که انتظار داریم نتیجه ایده آل هم کسب کنیم. همین مقاله که شما در حال خواندن آن هستید، یک قالب ارائه مطلب است. قالب مکتوب در ارائه پیام برای یک نوع خاصی از مخاطب است. برای کسی که اولین بار است درباره یک مسئله فرهنگی حرفی را می شنود و برای ورود به یک مسئله قالب مکتوب مناسب نیست. نثر هیچگاه جاذبه عکس، صدا و تصویر را ندارد. کسی که اولین بارش است که در یک مسئله ورود پیدا می کند جذابیت می خواهد، باید برایش فیلم پخش کرد، موسیقی گذاشت. اما قالب مکتوب در ارائه پیام برای آدمهای عمیق تر است. برای عمق بیشتر پیدا کردن نسبت به یک موضوع یا مسئله، مخاطبان خاص با نثر خوب ارتباط برقرار می کند. کسی که در در زمینه فرهنگی و سینمااطلاعاتی داشته و الان دنبال کامل کردن آن است. مثل شما مخاطب عمیق که همین الان مشغول خواندن این مقاله هستید.
منابع:
کتاب تاریخ تمدن ویل دورانت
مبانی سیاست گذاری و برنامه ریزی فرهنگی، نویسنده: دکتر صالحی امیری
روزنامه گاردین
کتاب دغدغه های فرهنگی موسسه صهبا
کتاب پویایی فرهنگ و تمدن اسلام، نویسنده: علی اکبر ولایتی
مقاله انقلاب سیاسی ایران؛ خیانت و یک دروغ بزرگ
مقاله در ایران آزادی وجود ندارد؟! روزنامه کیهان
(سخن بی عیب و نقص تنها بر زبان معصومین جارسیت.)
محمد حسن خلعتبری