786
وقتی که با خودت بلند، بلند فکر فلسفی می کنی
پراکنده گویی در باب، سینما، تکنولوژی و فرهنگ
سینما و در معنای عام آن تکنولوژی یک ابزار نیست، یک ظرف نیست که هر چیزی درونش ریخت آن شکل و ظاهر را به خودش پیدا کند و در عین حال و با یک زاویه ی دید دیگر هم میتوان گفت تکنولوژی همان پیام هم نیست که مک لوهان می گوید. این یعنی قدرت تکنولوژی مطلق نیست اما قدرتمند است و بدون شک در پیام و هدف تاثیر گذار است.
پس سینما (تکنولوژی) چیست؟
شاید بتوان گفت سینما یک راه است. در یک راه شما برخی جاها مجبور هستید بپیچید، مسیر را عوض کنید. طبیعتا برای اینکه این راه را به بهترین نحو و با سریع ترین زمان برویم باید ابتدا راه را بشناسیم. پس باید تکنولوژی را بشناسیم. باید آن را خوب بشناسیم حتی از قبل از اینکه کاملا در میان مردم رایج شود. ما باید رسانه را بشناسیم، باید سینما را بشناسیم. تا بدانیم کجای این جاده باید پیچید و کجا اگر نپیچیم برایمان گران تمام میشود.
حالا سوال این است که تکنولوژی، سینما و اساسا رسانه چه نوع جاده ای هستند؟ جاده ی کفی هستند که احتمال دارد مثلا در آن خوابمان ببرد و یا مثل جاده ی چالوس پر پیچ و خم هستند و چه آرام حرکت کنیم چه سریع اگر جایی جاده بپیچد و ما نپیچیم جایمان صاف وسط دره است. این به این معنی است که هیچ میانه ای وجود ندارد. اینجا ما درون یک جبر تاریخی قرار داریم یعنی یا باید جاده ( رسانه) را شناخت و جان سالم از پیمودن این مسیر به در برد و یا با عدم شناخت جاده و اصرار بر اینکه مثلا ما باید از جاده ی رشت می آمدیم نه چالوس محکوم به مرگ بود.(کسانی که هنوز کل تمدن غرب را نفی می کنند و مثلا قائل به ریاضی و فیزیک اسلامی هستند.) پس باید ماهیت سینما را شناخت، سینما مثل یک شمشیر است بالاخره به هر طرف که بچرخد سر کسی را میزند این یعنی یک تکنولوژی خنثی نیست. و اساسا شاید هیچ تکنولوژی خنثی نباشد.
حکایت بعضی در برخورد با تمدن غرب و متعلقات آن مثل رسانه اینچنین است. شکی نیست که بهتر است ما زمین بازی خودمان را داشته باشیم. مثلا جاده را خودمان ساخته باشیم. برای همین گفته می شود که باید زمین بازی تعریف کرد و نباید در زمین بازی فرد دیگری بازی کرد مثل پدری که به فرزندش می گوید:( یا تو خونه با ماشین بازی کن یا تو حیاط دوچرخه بازی کن کودک فکر می کند که آزاد است در انتخاب اما در هر صورت کودک در زمین بازی پدر راه می رود زمانی این آزادی وجود دارد که بتواند در خانه را باز کند و در کوچه بازی کند.)
حالا سوال این است که این شناخت زمانی که ما در مبناها با یک جامعه و فرهنگ دیگر اختلاف داریم به چه درد می خورد؟ پاسخ روشن است اول اینکه ما در خلا زندگی نمی کنیم پس آینده و سرنوشت دیگر ملت ها و کشورها به آینده و سرنوشت ما گره خورده است و ما چه بخواهیم چه نخواهیم به آنها ربط پیدا می کنیم حال با این مقدمه میتوان گفت که اگر شما فرمول های تحلیلی کسی را بفهمید به راحتی می توانید با ذهن او بازی کنید. مثلا یک شبکه ی ماهواره ای ابتدا از سریال های کره ای شروع کرد برای جذب مخاطب ایرانی و سپس با یک شیب ملایم تضاد های فرهنگیش را بیشتر در برنامه هایش نشان داد سوال این است که ما چرا نباید تحلیل کنیم که چرا مخاطب از این خوشش می آید؟ چرا الان سریال های کره ای انقدر مورد توجه مردم است؟
پس شناخت اولیه از یک رسانه خیلی اهمیت دارد مثلا وقتی یک خانم و آقا با هم تنها میشوند در ماهواره وقتی که شما در خانواده باشید و فرزندتان هم نشسته باشد کانال را عوض میکنید اما در رسانه داخلی این کار را نمی کنید چون می گویید این راسانه مثلا صحنه ی عمل جنسی را نشان نمی دهد. شما با پیش انگاره تصمیم میگیرید.
غذای بد مزه زائقه را عوض می کند این امر در خصوص فیلم و سریال هم به چشم می خورد یعنی با دیدن فیلم بد سلیقه ی عمومی زاید می شود و آنوقت است که دیگر آن اکثریت سلیقه اش به درد نمی خورد که قرآن میگوید اکثرهم لایعقلون.... این حرف درست است و حقیقت دارد اما این نباید باعث از بالا دیدن مردم شود. اینکه من میدانم و مردم نمی دانند. ما در زمان جوامع پیامبران که میبینیم قرآن می گوید اخاهم یعنی به پیامبر می گوید اینها برادران تو هستند کسی که از مردم فاصله بگیرد مرگ برایش حتمی است.
پیامبران زمان ما نه دریا شکافتند نه عصایشان اژدها شده و نه خیلی کارهای دیگر کرده اند معجزه ی پیامبر این عصر باید با مردم بودن باشد. نباید برای مردم قیم باشیم. دوران قیم مآبی گذشت. طبیعتا این حرف به معنای ساده لوحی و پذیرش آنارشیسم فرهنگی نیست. شعار دادن، برخورد شعاری و خنثی بودن عین هم دیگر است.
(سخن بی عیب و نقص تنها بر زبان معصومین جاریست.)