بهترین هدیه ی تولد
اولین هدیه ی تولدم امسال عصر روز قبلش بارید. هر چند کم بود اما برایم یک غروب به یاد ماندنی را بر جای گذاشت.
نوازش نسیم و موسیقی دلنواز همیشگی آواز گنجشکها، در گوشم شروع یک سال جدید را زمزمه می کرد سالی که شاید پایانی باشد بر رویاهای بی پایانم و آغازی باشد برای قصه های ناگفته ام که نگفتنش برایم خیلی سخت تر از گفتنش بود و گفتنش محال.
مشتقام ببینم قصه ی سرنوشت امسال چه دستی را برایم رقم می زند.
تلخ، ترش، شور یا شیرینش فرقی ندارد دلم مزه می خواهد. مثل همیشه مزه ها را آنطور که تو می خواهی می چشم شیرینی را نه، اما قول میدهم تلخی و شوریش را با دست بهاری که هدیه ایست از طرف تو در بی کرانم غرق کنم تا آنطور که می خواهی باشم و آن طور که باید.
تاریخ ها همیشه یک عدد ساده نیستند شاید یک تاریخ به ظاهر بی روح مفاهیم زیادی را در خود جای داده باشد آروزهای زیادی بین 26 و 27 جا خوش کرده است چون امشب شب پرواز رویاهاست از بهترین و شاید بهترین شب سال.
امشب شب آرزوهاست.
دست تقدیر را در دستانم می گیرم و سخت می فشارمش به شرطی که باشی و باشم.
بگذار کمی تخیل کنم چرا من نباید برای تو از تو دعا کنم بهترینها را برایت آرزو می کنم ای بهترین آرزوی من.
الان که مینویسم داره رعدو برق میزنه و شاید کم کم دیگه بارون بگیره.
تولدت مبارک
ایشالا که سالهای سال با موفقتهای زیاد زنده باشی.
بهترین ها برای تو.