786
هیچ وقت از اینکه حرف یا عمل درست یک آدم یا جریان فکری غلط رو تایید کنم ترسی نداشتم. از پذیرش حرف کسی که شاید کیلومترها با من فاصله ی فکری داشته باشه اما خب تو یک لحظه ی خاص شاید کسی به اندازه ی اون نتونه درست حرف بزنه و حرف درست رو بزنه حتی بعضی وقتا اصلا دشمن شما حرف دل خود شما رو بهتر از هر کسی می تونه بگه.
من و بعضی از کسایی که در این زمینه با من موافق هستن این ویژگی رو مدیون مردی هستیم که می گفت: نگاه کن ببین چی میگه و به اینکه چه کسی داره این حرف رو می زنه کاری نداشته باش. که هممون میدونیم، منظور این حرف ساده انگاری و بی توجهی به منبع یک حرف نیست بلکه دوری از تعصب و نپذیرفتن حرف حقه.
این مطلب رو تو سایت بی.بی.سی خوندم با وجود اینکه صد در صد تاییدش نمی کنم اما در کل مطلب بسیار مفید و عمیقیه و از اونجایی که اهل تک خوری نیستم گفتم اینجا بیارمش البته یه کم زیاده اما اگر کسی در این زمینه مطالعه داشته باشه براش قابل استفاده خواهد بود.
با هم مطلب رو می خونیم
ساختار امامت شیعی

امامت شیعی-حتی بهاستناد به منابع تسنن- بخشی از ساختار بنیادین دین و جایگاهی در امتداد شئون پیامبر اسلام- منهای دریافت وحی- است:
«جزء ساختار دین بودن امامت»، در مقابل نظریهای است که آن را «گفتمانی معطوف به قدرت و در صدد دست یافتن به هژمونی» میداند و آن را صرفاً «سیاسی که در حوادث تاریخی بعد از وفات پیامبر و رقابتهای درون قبیلهای ریشه دارد» میشمارد.
طرحِ «قابل اثبات بودن بر اساس منابع تسنن» برای رفع شائبههایی مانند «طرح تدریجی امامت پس از پیامبر» است.
وقتی امامت شیعی با مدارک اهل سنت اثبات گردد، فرض ساختگی بودن رنگ میبازد و اتهام «ابداع سنت و جعل روایت جهت توجیه و مشروعیت بخشی» برطرف میگردد.
اینکه در استدلال به اسناد، تأویلهایی توجیهگرایانه رخ داده یا نه، به داوری درباره شرح دلایل معطوف خواهد بود.
معرفی مذهب بهمنزله گفتمان
نویسنده مقاله کلیک «شالوده شکنی گفتمان شیعی- سنی» اشکالات فوق الذکر (در گیومه) را به دو طرف تشیع و تسنن وارد ساخته که نگارنده آنها را بر ساختار باورهای شیعه وارد نمیداند.
بیشتر بخوانید: کلیک کثرتگرایی و تعدد قرائتهای شیعی- سنی
ایشان دو مذهب را گرایش صرفاً سیاسی، پس از پیامبر دانسته و پایه مطالب بعدی را بر این فرض نهاده است.
استفاده از تعبیر «گفتمان» بهمعنای «قدرتی که در تقابل با قدرت دیگر، در طی مراحل شکلگیری، برای تسلط بر جامعه، به خلق ادبیاتی دست بزند.»
"استفاده از تعبیر «گفتمان» بهمعنای «قدرتی که در تقابل با قدرت دیگر، در طی مراحل شکلگیری، برای تسلط بر جامعه، به خلق ادبیاتی دست بزند.» برای دو مذهب، خلط میان بحثی دینی و علوم اجتماعی است و خواهیم داد که این گزاره، درباره «تشیع» صادق نیست."
برای دو مذهب، خلط میان بحثی دینی و علوم اجتماعی است و خواهیم داد که این گزاره، درباره «تشیع» صادق نیست.
چهبسا متخصص علوم سیاسی، چنین مطالبی را بهعنوان تحلیلی برگرفته از دیدگاه کارشناسیِ خود ارائه کند، اما در این فرض هم، ذکر قرائنی تاریخی لازم است، علاوه بر اینکه نویسنده، خواسته نظریه خود را بر مبانی اعتقاد اسلامی نیز مبتنی سازد که دستکم مستلزم توجه به مستندات شیعه و رد آنها بود. (اما مقاله کلاً فاقد ارجاع است.)
ایشان در کنار فقدان مستندات، ادعای متکی بر نظریه جامعه شناختی را بارها تکرار میکند: «گفتمانها معطوف به قدرتاند ..» «این ستیز و نزاع در نمونههای مذهبی، بهطور معمول شکل هنجاری یا ایدئولوژیک اختیار میکند.» و ..
نمونهای از دلایل شیعه
از سخنان مشهور پیامبر، «حدیث منزلت» و علاوه بر منابع شیعی، در منابع اهل سنت نیز دارای تواتر (= بالاترین درجه قوت سند) است، از جمله در مهمترین کتب حدیثی آنان، صحیحین بخاری و مسلم ذکر شده و بر اساس آن، پیامبر به امام علی فرمودند: «تو نسبت به من، مانند هارون نسبت به موسایی، جز اینکه پیامبری پس از من نیست.» (بخاری، باب مناقب المهاجرین/مسلم، باب فضائل علیرض) در نتیجه، صدور این کلام قطعی است، و معنایش:
نسبت حضرت موسی و برادرش هارون را قرآن مشخص کرده: موسی دعا کرد که خداوند هارون را وزیر و شریک کارش قرار دهد و خدا اجابت فرمود. (طه، ۲۹تا۳۶) وزیر، «کسی است که سنگینی کار امیرش را بر عهده میگیرد.»(مفردات راغب) و کار حضرت موسی که هارون، شریکش شد، انجام رسالت الهی بود.
بر اساس آیه دیگر، موسی، برادر را در وقت جداشدن از قومش، «خلیفه» خود قرار داد. (اعراف، ۱۴۲)
پیامبر با عبارت، «جز اینکه پیامبری پس از من نیست.» نشان دادهاند که نسبت یاد شده، تا پس از رحلت ایشان استمرار دارد.
اگر فرض شود «وزارت» و «شراکت در کار» و «جانشینی»، مقطعی و در برهه خاصی بوده، جمله اخیر بیمعنا خواهد بود.
درباره «غدیر خم» اشارهوار میگویم اینکه نوشتهاند: «[در] واقعه غدیر و دهها رویدادی از این سنخ در تاریخ اسلام .. پیامبر .. از دوستی و محبتش به علی، خانواده و یاران نزدیکش سخن رانده است.» با نقلیات منابع متعدد تسنن تعارض دارد، از جمله در سنن نسائی- از صحاح سته- و «المستدرک علی الصحیحین» و ...
از زید بن ارقم نقل شده که پیامبر در خطبه غدیر، قبل از عبارت «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» فرمودند: «نزدیک است دعوت پروردگار را اجابت نمایم، همانا در میان شما دو چیز گرانبها باقی میگذارم، کتاب خدا و عترتم، اهلبیتم. پس بنگرید که چگونه پس از من نسبت به آن دو عمل خواهید نمود که آنان از یکدیگر جدا نمیشوند تا کنار کوثر به من بازگردند.» (نسائی،جلد ۵، حدیث۸۱۸۴/نیشابوری،جلد ۳،صفحه ۱۰۹)
آیا اینکه حضرت محمد، دهها هزار جمعیت را در بیابانی نگه دارند و خبر از نزدیک بودن مرگ خود و جدایی ناپذیری اهل بیت خود از قرآن دهند تا پس از آن صرفاً بگویند حضرت علی را دوست بدارید، منطقی است؟یا باید «مولی» را در حدیث غدیر، به معنای «سرپرست و عهدهدار امور» (مفردات راغب، ص ۸۸۵) دانست؟
"آیا اینکه حضرت محمد، دهها هزار جمعیت را در بیابانی نگه دارند و خبر از نزدیک بودن مرگ خود و جدایی ناپذیری اهل بیت خود از قرآن دهند تا پس از آن صرفاً بگویند حضرت علی را دوست بدارید، منطقی است؟یا باید «مولی» را در حدیث غدیر، به معنای «سرپرست و عهدهدار امور» (مفردات راغب، ص ۸۸۵) دانست؟"
تبریک خلیفه دوم به امام علی نیز که مکرراً در منابع تسنن نقل شده: «خجسته باد بر تو ای علی که مولای [من و] زنان و مردان مؤمن شدی» (نک: الغدیر، ج۱، صص۲۷۰ -۲۸۳) با معنای دوست برای «مولی» سازگار نیست، چون حاکی از «تحقق» جدیدی است که درباره «دوستی» صدق صحیحی ندارد.
اگر بنا بر مطرح کردن ادله، تنها مبتنی بر منابع اهل سنت باشد، باید مثنوی هفتاد من کاغذ نوشت.
امامت، ضامن استمرار ارزشهای دینی
نویسنده با جدا دانستن امامت، از مرجعیت پایه دین و تعبیر از آن به تجربهای صرفاً تاریخی، در تأیید ادعا نوشته: «خداوند و پیامبرش از پیروان این دین به نام مسلمان و مؤمن نام میبرند ... امتی که بر شالوده توحید، رسالت و معاد بنا یافته، ... افراد آن برابرند و رابطه آنها بر اساس ارزشهای اخلاقی، عدالت، انصاف و معرفت است ... مؤمنان نیز خود را ... پیروان دین و آیینی به نام اسلام میدانند تا اتباع امپراتوری، پادشاهی یا دولتی.» در مقابل باید گفت:
اولاً برای شالوده شناسی مذکور دلیلی ارائه نشده است. (اشکالی که در مقاله تسری دارد.)
ثانیاً امامت، با مبانی یاد شده تعارضی ندارد بلکه مؤید آنها و نمونه اصول حکومتداری اش- بهتبَع سیره نبوی(ص)- چنین است: «سمَتی که بر عهدهات قرار دارد، نه لقمه چربى براى تو، بلکه امانتى بر گردن تو است.» (نهجالبلاغه،نامه ۵)
«دلت را به بخشش (خطاى) مردم و دوستداری آنان و نرمدلى در برابرشان موظف دار و نسبت به آنان چون جانورى درنده مباش که منتظر فرصت براى بلعیدنشان است، زیرا مردم دو گروهاند: یا برادر دینى تواند، یا برابر نوعى تو» (همان،نامه ۳۵- فرمان مالک)
«خداوند بر پیشوایان حق واجب کرده که (در زندگی مادی) خود را با مردم ناتوان همسطح قرار دهند، تا ندارى، فقرا را به تنگ نیاورد.» (همان،خطبه۲۱۰)
ادبیات چنین حکومتی، امپراتوری و پادشاهی نیست. امروزه وهابیت- که یقیناً جریانی سنی نیست و نبوده- میان جوامع شیعی، طرفداری ندارد.
علت اصلی این رخداد مهم، الگوگیری از امامان است، که در نهادینه کردن الگوی اخلاق نبوی نقش مهمی داشتهاند و اگر در جایگاه سزاوار در رأس جامعه اسلامی قرار میگرفتند، این الگوسازی اوج میگرفت.
جریان امامت، در پی نهادینه کردن ارزشهای اخلاقی نیز بوده است.
رویکرد اخلاقگرا و مسالمت جوی امامان، علیرغم قرار داشتن خود و شیعیانشان تحت شدیدترین فشارها و کشتارها، از واضحات تاریخ اسلام است.
بُعدی مغفول از الگوی پایه دین
وجهی از دین، که در ارائه تحلیل، مورد غفلت قرار گرفته و امامان، نقش بنیادین در استمرارش داشتهاند، «معارف دینی» است که باید تعلیم و تعمیق داده میشد.
پیامبر خدا اولاً برای برقراری حکومت مبعوث نشده بودند، بلکه «خداوند .. در میان مؤمنان پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند و آنان را رشد دهد و کتاب و حکمت بیاموزد ...» (آلعمران،۱۶۴)
حکومت نبوی ابزار کارآمدِ دستیابی به این تعلیم و تربیت بود و طبعاً جانشینان ایشان نیز چنین بودند. رشد معرفتی در کنار رشد اخلاقی، پس از رحلت پیامبر نیز محتاج رهبرانی آسمانی بود، تا به روند تبدیل گردد.
بهعنوان مثال: از عوامل بروز «وهابیت»، با همه مصائبی که در جهان ایجاد کرده، برداشتهای نوپدید از توحید است.
مرور تاریخ معرفت در اسلام، چالشهای باور توحیدی - بهمنزله مهمترین اصل معرفتی- و نیاز جامعه اسلامی به ادامه تعالیم نبوی و بدعتزدایی در این زمینه را-که از شئون جانشینان پیامبر بود- نشان میدهد.
عدم اقبال جامعه شیعه به افراطگریِ فتنهانگیز در دنیای معاصر، نشانه گویایی از تأثیرگذاریِ عمیق تعالیم امامان است.
حکومت، از شئون رسول خدا(ص)
در مقاله یاد شده آمده: «در قرآن و سنت صحیح پیامبر بحث مفصل یا رهنمود تفصیلی در باب نوع نظام، یا بهتعبیر معاصر، حکومتداری وجود ندارد.»
این سخن، اگر بهمعنای نفی شئون حکومتی حضرت باشد، صحیح نیست.
در قرآن، پیامبر اکرم به اقدام در جنگ و صلح، مأمور شدهاند. (انفال،۶۱و۶۵) نیز به دریافت صدقات (توبه،۱۰۳) از سویی، مردم باید اختلافات خود را برای حکمیت، نزد پیامبر میبرند (نساء،۵۹و۶۰) و ... در تمام این موارد - که شئون حکومتی است- پیامبر مجریاند و نهتنها ابلاغ کننده قوانین.
بهعلاوه روش برخورد آن حضرت با یهود مدینه (و انعقاد پیمان مسالمت)، جنگها، برخورد با دشمنی که تسلیم شده (فتح مکه)، ... همه و همه، نظام حکومتی است.
"البته دین، مانع «پویایی» و «کارایی» نیست، اما این تعابیر، در برابر حکم مستقیم و قطعی خداوند تاب نمیآورد. برگزیدگان مستقیم خدا، به پشتوانه علم نافذ خداوند، گزینش و از سوی او پشتیبانی میشوند و در برابر این موهبت بزرگ، نوبت نمیرسد که نگران عنصر پویایی باشیم."
در حکومت علی -که شاگرد ممتازِ پیامبر اکرم نیز هست- این الگوسازی- بهمنزله جزئی از الگوی بنیادین دین- ادامه یافت. آیا «فرمان مالک اشتر» - که به دستور کوفی عنان در اسناد سازمان ملل ثبت شد- رهنمود تفصیلی در حکومتداری نیست؟
امام، به جانشینیِ پیامبر علاوه بر شئون تعلیم و تربیت، باید خط حکومت را نیز پی بگیرد. البته تطبیق «اصول حکومتداری معاصر» با مبانی دینی آن، بحثی تخصصی است که باید در جایش انجام شود.
در ساختار یاد شده، حکومت، ابزار تعلیم و تربیت بوده، نهتنها منطقی است که پس از رحلت پیامبر، در همین راستا امتداد یابد، بلکه رها شدن کار سترگ پیامبر- که مقرر بود ادامه تاریخ بشر را با همه بلندایش سیراب کند- سؤالانگیز و نامقبول خواهد بود، لذا بیتوجهی به واقعیتهای تاریخ است که در آن مقاله، ادعای «معین نکردن نظام مشخص یا تعیین [نشدن] جانشین از سوی پیامبر برای دوره تجربه تاریخی» از امتیازات اسلام شمرده شده است.
باید گفت: علاوه بر دلایلی که «تعیین جانشین» را ثابت میکند، وانهادن کار، قبل از تثبیت و جاافتادگی، موجب اخلال است، نه پویایی و کارآیی.
ضرورت تفکیک بحثها
در مقاله مورد بحث «قرآنکریم و سنت صحیح پیامبر، تشکیل دهنده الگوی بنیادین دین و مقدس» دانسته شده و طبعاً کلام قرآن از نظر ایشان مورد تبعیت است: «هیچ مرد و زن با ایمانى را نمیرسد هنگامى که خدا و پیامبرش امرى را حکم کنند، اختیارى از خود داشته باشد.» (احزاب،۳۳)
پس جا ندارد این سؤال که «آیا خدا برای پیامبرش شأن حکومت و جانشین قرار داده یا نه؟» اینطور جواب داده شود که: «معین نکردن نظام مشخص یا جانشین از سوی پیامبر برای دوره تجربه تاریخی، از ویژگیهای برجسته دین اسلام بهشمار میرود که پویایی و کارآیی آن را در امتداد زمان تضمین میکند.»
این نوع جواب، البته برای برخی مخاطبان مطلوب است، کسانی که از تعابیر «پویایی» و «کارایی» و امثال آن، به وجد میآیند، اما اینان شاید از تعبیر «مقدس» هم خوششان نیاید و تقدسزدایی را به پویایی نزدیکتر بدانند. کسیکه تقدس حکم الهی را پذیرفته، رویکردش باید متفاوت باشد.
البته دین، مانع «پویایی» و «کارایی» نیست، اما این تعابیر، در برابر حکم مستقیم و قطعی خداوند تاب نمیآورد.
برگزیدگان مستقیم خدا، به پشتوانه علم نافذ خداوند، گزینش و از سوی او پشتیبانی میشوند و در برابر این موهبت بزرگ، نوبت نمیرسد که نگران عنصر پویایی باشیم.
اشکال به وراثت در امامت- جایی که سخن در الهی بودن است- نیز همین حکم را دارد و نابهجا است.
قرآن از چنین مواردی، در نسل انبیاء گزارش داده است: «و اسحاق و یعقوب را به او (ابراهیم) بخشیدیم و نبوت و کتاب آسمانى را در دودمانش قرار دادیم ...» (عنکبوت،۲۷)
تفکیک دیگر مورد انتظار، میان مسائل صدر اسلام، بهعنوان «دوران شکلگیری فرهنگ اسلام» و مسائل دنیای معاصر است.
تعبیری از این قبیل، خلط آمیز است: «این گفتمانها، لااقل در عرصه سیاسی، پاسخگوی عبور از استبداد به سوی مردمسالاری بر اساس حقوق بشر و حقوق شهروندی نیستند.»
ابتدا باید تکلیف «الگوی بنیادین و مرجع» در دین معلوم و سپس در بحثهای مستقلی، به دورههای بعدی و اقتضائات جدید پرداخته شود.
(به دلیل زیاد بودن حجم مطلب دو قسمت آخرش رو که به نوعی برای مخاطب نتیجه گیری کرده بود حذف کردم در صورتی که مخاطبان محترم قصد مطالعه ی کامل رو دارند می تونند در قسمت گفت و شنود این سایت آن را مطالعه کنند.)
راز های قرآن – بخش سوم
قرآن بدون ولایت امیرالمومنین علی(ع) موجب گمراهی ست.
------------------------------
همچنین بخش چهارم سفیانی شناسی با عنوان نبرد قرقیسیا در وبلاگ استدلال نامه منتشر شد.
منتظر حضور گرم و نظرات سازنده تان هستیم.