786
ژان ژاک روسو در روز ۲۸ ژوئن سال ۱۷۱۲ در ژنو به دنیا آمد. اندیشههای او در زمینههای سیاسی، ادبی و تربیتی، تأثیر بزرگی بر معاصران گذاشت.روسو واپسین سالهای حیاتش را در روستایی در حومه پاریس، با آرامش گذراند و به نگارش زندگانی شخصی و عاطفی خود پرداخت. او سرانجام در روز ۲ ژوئیه ۱۷۷۸ به علت سکته مغزی، در منزل خود در نزدیکی پاریس چشم از جهان فروبست.
«ژان ژاک» اندکی پس از تولد مادر خود را از دست داد و اقوامش از او پرستاری
کردند. پدرش ساعت ساز بود و تا ده سالگی از او مواظبت می کرد و کتاب های
زیادی را برای مطالعه در اختیار وی می گذاشت تا قوای عقلی و فکری او پرورش
یابد. «روسو» علاقه زیادی به کتاب «زندگی مردان بزرگ» اثر «پلوتارک» داشت.
پس از چندی پدر روسو در اثر زد و خورد با یک شخص ناشناس از «ژنو» گریخت و
پسرش «ژان ژاک» 10 ساله را به برادر خود که مردی عیاش بود سپرد. این عمو
تربیت برادرزاده را به کشیشی موسوم به «لامبرسیه» در قریه «بسی» محول کرد و
«ژان ژاک» در آن قریه بود که با طبیعت مأنوس گردید و خصایص روحی او یعنی
عشق به طبیعت و درخت و سبزه و صحرا تجلی کرد. پس از تحصیلات ابتدایی و
بازگشت به «ژنو» ، شاگرد یک عریضه نویس دادگستری شد. در آوریل 1725 پس از
چند هفته منشی گری شاگرد یک گراورساز شد و سه سال نزد او کار کرد اما چون
استادش او راکتک می زد، در 14 مارس 1728 از «ژنو» فرار کرد.
در سال ۱۷۳۹ اولین کتاب خود را در وصف دهکدهای که در آن زندگی میکرد نوشت.در سال ۱۷۴۹، روسو با دیگر فیلسوفان عصر روشنگری همراه شد و به نوشتن مقالاتی در رابطه با موسیقی در آنسیکلوپدی پرداخت. او با شرکت و برنده شدن در مسابقهٔ آکادمی دیژون در سال ۱۷۵۰ و نوشتن نخستین رساله خود در پاسخ به سؤال ««آیا بسط، توسعه و استقرار علوم و هنر موجب اصلاح اخلاق مردم است یا خیر؟»»، که برنده جایزه اول این آکادمی شد، شهرت یافت. به علت اندیشههای احساساتی و نو روسو، کمکم موجی از انتقاد و تمسخر از طرف روشنفکران و فیلسوفان این عصر همچون ولتر، دیدرو و دالامبر برخاست.
در
سال ۱۷۶۱، رمان «رمانتیک» (این صفت حدود یک قرن بعد به سبک روسو داده شد)
الوئیز جدید یا ژولی را با موفقیت منتشر کرد. پس از آن، قرارداد اجتماعی و
امیل را در سال ۱۷۶۲ نوشت. این دو اثر خشم پارلمان فرانسه و نیز هلند را
برانگیخت، و حتی در ژنو و برن نیز ممنوع شد. امیل در ژنو در برابر جمع عموم
پاره و آتش زده شد، و روسو به ناچار شبانه به نوشاتل گریخت و تحت حمایت
فریدریک دوم (کبیر) پادشاه پروس درآمد. خشم مردم روسو را ناگزیر به فرار
دوباره کرد و در سال ۱۷۶۵ به انگلستان روی آورد و نزد دیوید هیوم(به
انگلیسی: David Hume)، نویسنده و فیلسوف انگلیسی پناه یافت. او در انگلستان
نوشتن اتوبیوگرافی خود، اعترافات را آغاز نمود.انزوا، آوارگی و زندگی پر
فشار روح و روان او را چنان پریشان کردند که روسو را تا مرز جنون پیش
بردند، و او تا پایان زندگی خود دچار اختلالات مازوخیستی و پارانویا بود،
به طوری که فکر میکرد همه علیه او توطئه میکنند.
روسو در سال ۱۷۷۰ با شرط عدم انتشار کتاب اجازه یافت تا به فرانسه بازگردد.
(مقبره ی روسو درپاریس)
امیل - نا مه های اخلاقی- گفتار درباره ی منشاء نابرابری میان انسانها - قرارداد اجتماعی -غیب گوی روستا
خوبه!!
چه زندگی داشته بنده خدا!!!!!
حالا شما هیچکدوم کتاباشو خوندین؟
کدوم کتاباشو معرفی میکنید واسه خوندن شما؟