پنجره‌ی بیست و هفتم

زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه روایت کرده‌اند اردیبهشتی می‌رسد از راه

زمین از برگ، برگ از باد، باد از رود، رود از ماه روایت کرده‌اند اردیبهشتی می‌رسد از راه

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

786

....     لیلا     ....


این روزها تا اسم شهید به میان می آید بعضی ها یاد سهمیه ،پارتی بازی و خیلی از اتفاقاتی می افتند که همه ی آنها به آدم حس بدی را می دهد . در جنگ ایران و عراق  ۲۱۳۲۵۵ نفر از کودکان، زنها،‌ جوانان و... جانشان را از دست دادند. و حالا این اصلا چیز عجیبی نیست که همین الان ما داریم در کنار فرزندان و همسران همین ها زندگی می کنیم آنها در کنار ما هستند با ما بزرگ می شوند و به دانشگاه می آیند. با ما می خندند و گریه می کنند و با ما نفس می کشند. دخترانشان پدر، پدر گفتن های همکلاسی هایشان را می شنوند. حمایت هایشان را می بینند و اما... تصورش خیلی ساده است مثلا اگر معلمی در مدرسه بچه ای را بزند بچه می گوید:(فردا بابامو میارم.) اما آنها چه؟خب طبیعیست، دلشان می خواهد. مثل بستنی که وقتی خودمان بچه بودیم تابستان ها دست کسی می دیدیم دلمان می خواست. اما بازهم آن کودک یک نفر را دارد که از او دفاع کند و آن کسی نیست جز مادرش اما سوالی که همیشه بی پاسخ می ماند این است که آن مادر اوقاتی که دلش می گیرد چه می کند پشت پناه او کیست اصلا دوست ندارم از این عبارت استفاده کنم اما بی پناهی گاهی این جاست که معنی پیدا می کند.

جالب است سهمیه را همه سریع یادشان می آید شهید برای ما شده یک کلیشه که هیچ جنبه ی ابهام یا سوالی ندارد. همه ی ابعاد این مفهوم برای همه ی مردم ما شناخته شده است انقدر در صدا و سیما شهید شهید کرده اند که دیگر حتی بعضی وقتها تا اسمی از این مسائل به میان می آید ندید کانال را عوض می کنیم. اما هیچ کسی آن چیزهایی را که باید نمی بیند. قاضی درون بعضی از ماها فقط با یک عینک به اینها نگاه می کند و آن هم عینک سهمیه است. که البته هر کاری که مصداق بی عدالتی را داشته باشد غلط است اما گناه این ها چیست که مسئولین ما تقدیر کردن بلد نیستند؟!!

لیلا دریچه ایست که درباره ی این موضوع حرف های تازه ای دارد پنجره ی جدیدیست به دنیای همسران شهید. دنیایی که این روزها به لطف برخی شاید کمی سوت و کور شده باشد، اما جذاب ترین دنیاییست که من می شناسم. لطافت هایی که شاید هیچ جا نتوانیم حتی بویی از آن را استشمام کنیم. 


 لیلا رو گوش کن

خش ترانه زیبای «لیلا»/اشک‌های مازیار فلاحی در تلویزیون+فیلم

نظرات  (۱)

اول اینکه وظیفه خودم میدونم بهت بگم سلیقه کتاب خوندت خیلی فاجعست.

آه! رضا امییرخانی!  حالام همسر شهید!!

مگه خیلیا که شوهرشون از دست دادن(حالا توی جنگ نه)نشستن کتاب نوشتن که اینا میان اینکارو میکنن...

حتی اون دسته هم ممکنه همسرشونو توی راه مقدسی از دست داده باشند اما توی جنگ نه!

الکی میاین یچیزای مسخره رو بلد میکنین.

اونا اجرشون با خداس.همسرانشون هم دارن پیش خدا حال میکنن بعدم نوبت زن وبچه هاشونه...

دیه اینهمه ننه من غریبم نداره که هر دقیقه توی تلوزیون و  بنر روی درودیوارو...

یه فکری بحال دین گریزی جوونا کنن که گننننننننند زدن  به اعتقادات مردم ا این سیاستای ضد اسلامیشون...

هییی همسر شهید،برادر شهید،فرزند شهید،...داماد همسایه پشتیه خانواده شهید!!!!!!!

 

 

 

پاسخ:
سلام
         تو کل این چند خط یه تیکه ی همسایه پشتیه قشنگ بود.
من دقیقا متوجه نشدم شما چی می خواستین بگین مثل اینکه حوصلتون سر رفته بوده خیلی هم حوصله ی فکر کردن نداشتین گفتین ما رو هم از نظرتون بی بهره نذارین. به هر حال وقتی خودتون میگین یه چیزی سلیقست دیگه تو مسائل سلیقه ای فاجعه بودن بی معنیه همون طور که سلیقه ی شما تو این زمینه هر چی باشه برای من محترمه و من حق ندارم بهش گیر بدم فقط شاید اگر ازم بپرسین نظرم رو بگم دربارش همین. حالا اگه آدم گمنامی بود یه چیز ی اما برای آثار امیرخانی که یکی از معروف ترین نویسنده هاست و همین الان آثارش کلی مشتری داره نمیشه اینو به راحتی گفت.
اما همین الان اگه این چند خط استدلالتون درباره ی شهدا رو بذارین تو فیس بوک بهتون قول میدم کاربرها معنای لفظ فاجعه و حتی عمق فاجعه رو براتون نمایان کنن. ولی آشنای گرامی باهاتون کاملا موافقم که باید یه فکری بحال دین گریزی جوونا کرد.
مرسی از نظرتون.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی