786
شما الان دقیقا دارین به چی فکر می کنین؟
1)چیدن یه سفره ی خوشگل هفت سین؟
2)برای عید دیدنی امسال چه لباسی رو بپوشین؟
3)اینکه برای تعطیلات عید کدوم شهرو برای مسافرت انتخاب کنین؟
4)البته دیگه از ما گذشته اما خب شاید بعضی هام به این فکر کنن که امسال چقدر می تونن عیدی جمع کنن؟
5) یاحتی بهتر از این چیزایی که تا الان گفتم آشتی کردن با کسی که تا الان باهاش قهر بودین با یه تماس تلفنی یا پیامک تبریک ساده.
اما یادمون نره که هر کجا هستیم و به هر چیزی که داریم فکر می کنیم بعضی ها هستن که عید امسال از نعمت خانواده به صورت کاملش محروم اند این زخم برای بعضی ها تازه است و بعضی هام چند سالی میشه که دارن باهاش زندگی می کنن. پدر، مادر، خواهر یا برادر فرقی نمی کنه زخم از دست دادن هر کدوم از اینا از یه جنسه. بیشتر یا کمتر همش یک مفهوم رو میده و در یه چیز خلل ایجاد می کنه و اون مفهوم چیزی نیست جز یه مفهوم سه کلمه ای "کانون گرم خانواده"
اینکه این اتفاق تازه افتاده باشه یا مثلا 8،7سال ازش گذشته باشه هم باز چیزی رو تغییر نمیده اونایی که حتی مدت هاست از درگذشت عزیزشون می گذره حتما این حرف من رو تایید می کنن که کهنه شدن و فراموش کردن این مسئله معنایی نداره چون این زخم از اون زخم هاییه که دردش هیچ وقت کهنه نمیشه در هر دو صورت، درست همون وقتی که ما سرمون انقدر شلوغه که لحظه ی سال تحویل می مونیم که اول با پدرمون روبوسی کنیم و بهش تبریک بگیم یا مادرمون یا حتی پدر پدرمون،برای بعضیا تنها خاطرات اون آدم هاست که می تونه تا حدودی جای خالیشون رو پر کنه و با این وجود اونا شاید به اندازه ی خیلی از ماها نتونن از یه آغوش گرم حین تبریک سال نو و یه نگاه محبت آمیز و حتی شاید پشت گرمی و انگیزه ی بزرگ برای ادامه ی زندگی بهره ببرن. تنها مرهمی که کمی دل این آدما رو تسکین میده شاید "مرور خاطرات کودکی" باشه، روزهای شیرین باهم بودن.تو زندگی بعضی وقتا حق با بعضی از این بیلبورد های شهریه که روش نوشته "با هم بودن ها را قدر بدانیم. نبودن ها همین نزدیکیست."
دوست دارم این آدم ها رو تو یکی از بهترین لحظه های زندگیم که همون نو شدن سال میشه شریک کنم و بهشون بگم که هر چند که حتی یه لحظه نمی تونم خودم رو جای شما بذارم اما از صمیم قلب براتون آرزوی بهاری بودن میکنم. خیلی از ماها با وجود اینکه این نعمت ها و خیلی نعمتهای دیگه رو داریم قدرش رو نمی دونیم. اصلا اون ها رو تو زندگی هامون نمی بینیم. بهشون تبریک می گم هم برای عید، هم برای اینکه اونا خیلی بهتر از ماها قدر می دونن. قدر همه چیز رو، قدر زندگیشون رو، قدر نفس کشیدنشون رو، و قدر همه ی داشته هاشون رو. برای داشته های فعلیشون می جنگن و به راحتی از دستش نمیدن. یعنی از تجربه ی تلخشون بهترین استفاده ی ممکن رو می کنن. پس درسته که اونا یه چیز بزرگ تو زندگیشون رو از دست دادن اما شاید این اتفاق، تقدیر یا هر چیز دیگه ای که اسمش رو بذاریم باعث شده باشه که یه چیز بزرگتر بدست بیارن که خیلی از ماها با ندونستن ارزش نعمت هایی که داریم، نداریم تو زندگی هامون و اون چیز ارزشمند چیزی نیست جز:
بخشی از هنر زندگی کردن با دانستن قدر و اندازه ی هر چیز